-
بی انکه....
پنجشنبه 5 اسفندماه سال 1389 22:20
بی انکه بتوانیم و بدانیم ، می گذردتلخ و بیرحم و پرخاطره... و کمرنگ می شوند عهدهای کهنه و محکم می شوند بندهای تازه عجب کابوس غریبی ست زندگی ...
-
باور...
پنجشنبه 5 اسفندماه سال 1389 21:57
باور نمی کنم که ناگهان به سادگی آب از ساحل سلام دل برکنم تا لحظه لحظه در دل دریای دور امواج بی کران دقایق را پارو زنم! قیصر امین پور
-
ترانه ی زندگی....
پنجشنبه 5 اسفندماه سال 1389 21:54
تو را، با زبان گل های باغچه می خوانم.عطش نیاز وعشق مرا سوی تو می کشاند. دیگر تومی مانی ومحبتت و زندگی که یک ترانه ی قدیمی ست . من، ترانه ی زندگی را بارها از دهان کوه وباد و باران شنیده ام. می خواهم ازتمام ترانه هایت آهنگی بسازم دلنواز،که آرامش رابه قلب هایمان هدیه کند. ای خدای شقایق ها! درمیان سروهای سبز به دریا که می...
-
بی گذشت...
چهارشنبه 4 اسفندماه سال 1389 22:15
بیا..، قلم را زمین می گذارم خودم را هم..، دلم را با تمام حرف هایش، نگاهم را با همه ی بغض هایش، دست هایم را هم با همه ی دلتنگی هایش..، بغل می گیرم و می رویم... برای گم شدن، جز اندوهِ تو جای دیگری سراغ ندارم..
-
اشتباه چاپی...
چهارشنبه 4 اسفندماه سال 1389 22:15
وقتی عقیده عقده خوانده می شود و نور چراغ در آب ، مهتاب تلقی ... و متانت زمین زیر برف یخ می زند ! نان از یتیم خانه می دزدیم و می فهمیم : دزد ، اشتباه چاپی درد است ...
-
برباد رفته...
چهارشنبه 4 اسفندماه سال 1389 22:13
کاش همان سال های لی لی و عروسک نخی می شدم به پای بادبادکی که یک روز باد با خودش برد...